بله،و تا آنجا رسیدیم که دختر زشت ناپدید شد. خواننده عزیز، باید بگویم اینجانب در مقام یک راوی دانای محدود تمام آنچه که مینویسم عین حقیقت است و اگر عین آن نباشد خدا مرا با همین قلم بکند.تمامی کارکنان بیمارستان بطور کاملا خودجوش و بدون هیچ هماهنگی، تشکیل تیم دادند و باز دوباره تمام سوراخ سمبه ها را گشتند. تنها شماره ای که داشتند از دختر، شماره موبایلش بود که میگفت از دسترس خارج است و مسئول کارگزینی هم که زنی وسواسی و چادری بود، با اکراه هر چه تمام تر چادرش را زیر بغلش جمع کرد و کشوهای خاک گرفته و پرونده های پرسنلی اش را زیر و رو کرد اما پرونده پرسنلی دختر هم نبود. یادش می آمد که یکبار در بدو ورود آدرس خانه و شماره تلفنش را گرفته بود اما عجیب بود که آن پرونده هم همراه با دختر غیبش زده بود. پرسنل همگی در بهت و غمی فرو رفته بودند و حتی آنهایی که زمانی او را مورد تمسخر و آزار قرار میداند اکنون دل نگران به این در و آن در میزدند. بعضی با خنده و ریشخند میگفتند که او نمیتواند جایی پنهان شود. و نگهبانی هم مطمئن بود که او از خروجی های معمول بیمارستان خارج نشده است. رییس بیمارستان که چهره اش معجونی از عصبانیت و حماقت شده بود، انگار از یک دختره زشت روی هشتاد کیلویی رو دست خورده باشد، نشست پای تلویزیون دوربین مدار بسته، و سعی کرد دختر را در تمامی دوربین ها پیدا کند.از آنجا که دختر خیلی زشت بود و ا عشق...
ما را در سایت عشق دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : carousel بازدید : 224 تاريخ : پنجشنبه 19 بهمن 1396 ساعت: 13:09